من باور دارم ...
که دعوا و جرّ و بحث دو نفر با هم
به معنى اين که آن‌ها همديگر را دوست ندارند نيست.
و دعوا نکردن دو نفر با هم نيز
به معنى اين که آن‌ها همديگر را دوست دارند نمى‌باشد.
 
من باور دارم ...
که هر چقدر دوستمان خوب و صميمى باشد
هر از گاهى باعث ناراحتى ما خواهد شد
و ما بايد بدين خاطر او را ببخشيم.
 
 
من باور دارم ...
که زمان زيادى طول مى‌کشد
تا من همان آدم بشوم که مى‌خواهم.
 
من باور دارم ...
که هميشه بايد کسانى که صميمانه دوستشان دارم را
با کلمات و عبارات زيبا و دوستانه ترک گويم
زيرا ممکن است آخرين بارى باشد که آن‌ها را مى‌بينیم
 
من باور دارم ...
که گاهى کسانى که انتظار داريم در مواقع پريشانى
و درماندگى به ما ضربه بزنند،
به کمک ما مى‌آيند و ما را نجات مى‌دهند.
 
من باور دارم ...
که گاهى هنگامى که عصبانى هستم
حق دارم که عصبانى باشم امّا
اين به من اين حق را نمى‌دهد که
ظالم و بيرحم باشم.
 
من باور دارم ...
که بلوغ بيشتر به انواع تجربياتى که داشته‌ايم
و آنچه از آن‌ها آموخته‌ايم بستگى دارد
تا به اين که چند بار جشن تولد گرفته‌ايم.
 
من باور دارم ...
که هميشه کافى نيست که توسط ديگران بخشيده شويم،
گاهى بايد ياد بگيريم که خودمان هم خودمان را ببخشيم.
 
من باور دارم ...
که صرفنظر از اين که چقدر دلمان شکسته باشد
دنيا به خاطر غم و غصه ما از حرکت باز نخواهد ايستاد.
 
من باور دارم ...
که زمينه‌ها و شرايط خانوادگى و اجتماعى
برآنچه که هستم تاثيرگذار بوده‌اند
امّا من خودم مسئول آنچه که خواهم شد هستم.
 
من باور دارم ...
که دو نفر ممکن است دقيقاً به يک چيز نگاه کنند
و دو چيز کاملاً متفاوت را ببينند.
 
من باور دارم ...
که زندگى ما ممکن است ظرف تنها چند ساعت
توسط کسانى که حتى آن‌ها را نمى‌شناسيم
تغيير يابد.
 
من باور دارم ...
که گواهى‌نامه‌ها و تقديرنامه‌هايى که بر روى ديوار نصب شده‌اند
براى ما احترام و منزلت به ارمغان نخواهند آورد.
 
من باور دارم ...
که کسانى که بيشتر از همه دوستشان دارم
خيلى زود از دستم گرفته خواهند شد