تمام جانم ،
با او لـرزید ،
زیــــــــــــــــر آوار ،
جستجو می کرد ،
با او که صدای نفس های مادرش را ،
هنوز می شنیـــــد ،
با او که پــــــدر را ،
میان سنــــگ ها ،
جستجو می کرد ،
تمام روحم ،
جسمم ،
جانم ،
لرزید ،
دوبــاره آه ،
دوباره درد ،
دوباره بــــی کسی ،
دوباره عکس و قاب ،
دوباره رنــــــج و درد ،
دوباره زلـــــزله ،
دوباره لرز مرگ ،
دوباره نـــــام او ،
و او ،
و او ،
و او ،
دوباره کفن و دفن زندگــــــی ،
صدای یا خدا، خدای ،
کشورم ،
شنیدی؟
خدایا ،
قرار بود هر چه هست ،
در بــــــــــــم ،
تمامش کنی ،
این بود قرار مــا؟
چه ناتوانــم من ،
هنوز درک حکمتت را ندارم ،
گیـج می شوم ،
وقتی می بینم ،
روزی هزار بار می لرزیم ،
اما تو باز کافی نمیدانی ....
---------------------------------
تقدیم به آذری های خوبم ، که بی تاب لحظه های از دست دادن اند...
بی شک ما هم با شما لرزیدم



